smiley faces در وبلاگ پرنیان طلا" /> smiley faces" /> smiley faces" />
پرنيانپرنيان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

پرنیان طلا

تب شبانه پرنيان خانم

ماماني ديروز غروب خاله زهرا با عمو مهدي و محمد طاها اومدن خونمون که شما خيلي ذوق زده شدي و همش ميگفتي که طاها بياد شيطوني کنم خلاصه بعد از کلي بازي و شيطنت ،ساعت 10:30 شب به مامان گفتي لالا دارم و من بردم خوابوندمت بعد از يک ساعت بيدار شدي و احساس کردم که کمي تب داري خلاصه من تا ساعت 2:30 صبح تلاش کردم که بخوابي ولي بيقراري ميکردي.و  کم کم تبت بالاتر رفت و هذيون ميگفتي و نگاهت همش به سقف اتاق بود و مدام ميگفتي تام و جري اون بالايه،اونجا کرم راه ميره ...خلاصه ديدم حالت داره بدتر ميشه بابايي رو بيدار کردم و سريع برديمت دکتر و داروهات رو گرفتيم و ساعت 3:30 بود که به خونه اومديم و شما خدارو شکر بهتر شده بودي و ساعت 4 خوابيدي ولي من اون شب ا...
7 دی 1392

سرما خوردگی بعد از اتمام دو سالگی

از شیر گرفتن جیگر طلا مقارن شد با سرما خوردگی که یک هفته ای طول کشید که خیلي ناراحت بودم که دارم از شیر میگیرمت چون زمان مریضی بیشتر دوست داشتی که شیر بخوری ولی چون چند روزی گذشته بود دیگه بهت شیر ندادم ..همیشه سالم وشاد باشی مامانی. ...
9 آبان 1392

زخم روی بازو

در اوايل مهر عسل مامان یه جند روزی بود که روی بازوش یه جوش کوچولو بود و ماخيلی جدي نگرفتيم بعد از تقریبا یک هفته اون جوش کوچولو به یک زخم چرکی تبدیل شد که خیلی وحشتناک بود و هر کس میدید میگفت ما تا حالا همچین زخمی ندیدیم..و با بابا رفتيم دکتر اطفال که گفت باید ببريدش متخصص پوست من از این زخم سر در نمیارم که چون روز جمعه بودمجبور شدیم که تا فردا صبر کنیم من و بابایی خیلی برات ناراحت بودیم اما خودت هروقت نگاه به زخمت میکردی یا ما میخواستیم نگاه کنیم با خالت گریه میگفتی: هيشي نيشت عيب نداله...که ما کلي برات غش و ضعف ميکرديم با اين حرف زدنت ماماني و اين يک نشانه از صبور بودنته ماماني قشنگم..خلاصه شنبه صبح زود رفتيم بيمارستان امام خميني قسمت...
8 مهر 1392
1