smiley faces در وبلاگ پرنیان طلا" /> smiley faces" /> smiley faces" />
پرنيانپرنيان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

پرنیان طلا

اي کلک

د يشب حدود ساعت 11 بود که بردم بخوابونمت ماماني ولي از اونجاييکه خوابت نمي اومد و سرحال بودي هي بهونه ميگرفتي اول گفتي آب ميخوام،بهت آب دادم نوش جونت،بعد صداتو آوردي پايين و در حد پچ پچ کردن و اومدي دم گوشم گفتي بيا بريم بيرون کارت دارم و من هم از اونجاييکه ميدونستم داري بهم کلک ميزني گفتم ماماني الان شبه چراغهام خاموشه بايد بخوابيم دوباره بعد از چند ثانيه گفتي حرف منو گوش کن و بهم پاستيل بده!!!!تورو خدا پاستيل بده!!!!!بهت ميگم حرفمو گوش کن و پاستيل بده!!!!خلاصه تسليم شدم و اون موقع شب کارمون به جايي رسيد که براي خانم ماکاروني گرم کردم ونوش جان کردن ...
24 بهمن 1392

شيطنت پرنيان جون وقتي مامان خواب بود

سه شنبه بعد از ظهر اول  بهمن بود که از سر کار به خونه برگشتم ديدم پرنيان خانم بيداره و با مامان جونش در حال بازي کردنه اون روز اتفاقا خيلي خوابم مياومد و از اونجايي که پرنيان خانم هر روز بعد از ظهر عادت به خوابيدن داره شانس من اون روز کلي غر غر کرد که نخوابيم و از اتاق بريم بيرون و بازي کنيم خلاصه من هم مجبور شدم و اومدم روي مبل دراز کشيدم و پرنيان هم مشغول نقاشي کردن بود فکر کنم يه چرت ده دقيقه اي زدم که يهو بيدار شدم چشمتون روز بد نبينه!!!! و ديدم که کلي پودر ماشين لباسشويي روي ميز جلو مبل و روي فرش ريخته برق از چشمام پريد شوکه شدم يکدفعه همچين صحنه اي رو ديدم، پاشدم و شروع کردم به تمييز کردن و متوجه شدم که تقريبا همه پودرها رو خالي ک...
17 بهمن 1392
1