شيطنت پرنيان جون وقتي مامان خواب بود
سه شنبه بعد از ظهر اول بهمن بود که از سر کار به خونه برگشتم ديدم پرنيان خانم بيداره و با مامان جونش در حال بازي کردنه اون روز اتفاقا خيلي خوابم مياومد و از اونجايي که پرنيان خانم هر روز بعد از ظهر عادت به خوابيدن داره شانس من اون روز کلي غر غر کرد که نخوابيم و از اتاق بريم بيرون و بازي کنيم خلاصه من هم مجبور شدم و اومدم روي مبل دراز کشيدم و پرنيان هم مشغول نقاشي کردن بود فکر کنم يه چرت ده دقيقه اي زدم که يهو بيدار شدم چشمتون روز بد نبينه!!!! و ديدم که کلي پودر ماشين لباسشويي روي ميز جلو مبل و روي فرش ريخته برق از چشمام پريد شوکه شدم يکدفعه همچين صحنه اي رو ديدم، پاشدم و شروع کردم به تمييز کردن و متوجه شدم که تقريبا همه پودرها رو خالي کرده چون به اندازه دو پيمانه بيشتر استفاده نکرده بودم و حالا کل خونه رو ميگشتم که بقيه پودرها رو کجا خالي کرده خلاصه اثري نبود و شک کردم و گفتم شايد هم همينقدر بوده باشه... خلاصه بعد از يک ساعت که توي آشپزخونه مشغول آشپزي کردن بودم يکدفعه ديدم که جلوي ماشين لباسشويي کمي پودر ريخته تمييز کردم و همينکه سرم رو بالا آوردم ديدم روي در کشويي جا پودري لباسشويي هم يکم پودر ريخته ،يکدفعه در کشو رو که باز کردم ديدم واااااي!!!کل کشو تا خرخره پر پودره!!!!!!همونطوري درش رو بستم و خالي کردن و تمييز کاريش رو سپردم به باباش چون ميدونستم کار من نيست و از طرفي باباش هم شيرين کاري دخترش رو ببينه بعد که به باباش گفتم و اومد ديد قيافش خيلي باحال شد و گفت هييييييييييييييييي وايييييييييي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!