پرنيانپرنيان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

پرنیان طلا

داستان بيرون رفتن پرنيان خانم

1392/11/19 7:51
نویسنده : مامان لیدا
193 بازدید
اشتراک گذاری

وقتي بابايي ميخواد بره بيرون کار داره و قرار نيست شما باهاش بري ميگي من گناه دالم تولو خدا منم بيام و غش ميکنيم برات ماماني و لباس ميپوشونمت تا با بابا امير بري!!!زباننیشخندآخ

يه دست کابشن و شلوار داري که براي یکسالگيته ولي امسال هم بعضي مواقع ميپوشيدي و از اونجاييکه يکبار برات توضيح دادم که اين لباس رو وقتي کوچکتر بودي و تازه بدنيا اومده بودي ميپوشيدي خيلي برات جالب بود و هر دفعه ميخواي بري بيرون ميري اون لباس رو مياري و با کلي ذوق و هيجان ميگي وقتي کوکولو بودم تازه بدنيا اومده بودم بعد لباس رو نشون ميدي و ميگي حالا اينو بپوش!!!!!!! دوست دارم اون موقع بخورمت جيگر طلاي من...ماچماچ

christmas smiley 028
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

عموسیاوش
11 بهمن 92 7:19
نبینم صورتشو قرمز کردیا وقتی میخوای بخوریشاونوقت من میدونم وتوحسرت به دل موندیم درستو حسابی وروجکتو بخوریم اونوقت خودش اعتراف میکنه میخوادبخورتش
مامان لیدا
پاسخ
شما که ميچلونيدش هر وقت تنها گيرش بياريد حسابي ماچش ميکني يادت رفته عمو صورت بچم همش دون دون ميشد بعد ميگفتي کار من که نيست!!!!!
شهرزاد
13 بهمن 92 7:05
ای جانم گناه داله
عمو سیاوش
14 بهمن 92 7:54
هیییییییییییییی کو ماچوبوسه که حالا از چلوندنش صحبت میکنی....اون بلانگرفته از این لحاظ که اصلا معلوم نیس به کی رفتهبوس نکرفته قرمزو دون میشهبگردم که کمبود محبت وبوسه داره پرنیان واقعابازم من این وظیفه مهم رو متقبل شدم از شماها که اصلا خبری نیست و همیشه حسرت به دل مونده پرنیان واقعا
مامان لیدا
پاسخ
حالا نميخواد افسوس بخوري وقتيکه سبيلهاتو از ته زدي با خيال راحت پرنيان رو ميدم دستت.[
عموسیاوش
14 بهمن 92 13:01
میخوای خواهرت دیگه راه نده منو به خونههمچین تهدید کرده اگه ریشو سیبیل رو بزنی دیگه نزدی که انگاری اگه من با این تیپ به خواستگاریش نمیرفتم از بله خبری نبود که نبود....ما رو با خواهرت در ننداز خواهشا....همون بوسه های یواشکی که از پرنیان میگیرم به صرفه تره انگاری....