دیدن آمبولانس در خیابان
یه شب با همديگه سه تایی رفته بوديم بيرون تو از ماشين صدای آژير آمبولانس رو شنيدی و با تعجب در حاليگه چشات گرد شده بود گفتي: آمولانش،مليژ،دکتل،تب ،شبت خلاصه هر چيکلمه مربوط به يک آدم مريض ميشد رو ادا کردي که من و باباي کلي از دستت خنديديم و بهت کلي هم ماشالا گفتيم که خوب معني کلمات رو ميدوني و خوب هم به هم ربط ميدي آفرين عسلک باهوشم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی