شمال نوزوز91
وقتي با بابا امير خونه تنها بود
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
اين هم عکس جديد آقا محمد طاها پسر خاله زهرا که خيلي هم دوست داره اما محمد طاها که کوچکتر بود همش دنبال فرصتي براي کتک زدنت بود ولي الان خيلي خوب شده مامان فقط سر اسباب بازيها هنوز هم دعواتون ميشه!!! ...
بدون عنوان
قصه خواني پرنيان
مراحل قصه خواني پرنيان شب که موقع خواب ميشه اول خانم ميفرمايند قصه بگو : اينکه کدوم قصه رو تعريف کني خودش انتخاب ميکنه مثلا" ميگه : قصه روباه کوکولو بگو،گرگه بگو که مامان جون شنل قرمزي رو خورده بوووووود،ببعيا رو بگو و خلاصه کلي داستانهاي اينجوري!!!ممکن هست وسط قصه گفتنت يکدفعه بگه اينو دوش ندالم روباهه بگو!!! و خلاصه يکساعت سر کارت بذاره و يا وسط قصه بگه تو رو خدا آب بده که من هنوز فلسفه تورو خداش رو نميدونم..و يک چيز جالب اينکه وسط قصه گفتنت شروع ميکنه بلند بلند داستانهاي ديگه رو به صورت خيلي جالب تعريف ميکنه به طوريکه با 5 يا 6 تا جمله کل داستان رو تعريف ميکنه يه موقع هم ميشه که يکربع طول ميکشه 5 تا 6 تا داستان رو شروع ميکنه براي خودش ...
شکر ميريزه از زبونش خدايا
چند تا از اصطلاحات جالبي که اخيرا از زبان پرنيان خانم رو شنيدم اينجا مينويسم: اي بابا!! پس اينطور !! واي خداي من!! تو رو به خدا!! دعوا نکنين!!(در مواقعي که من و بابا امير با هم در حال حرف زدن باشيم و تن صدامون يکم بلند باشه) رياضي کار کنيم،حافظه ارتباط دهنده کار کنيم ،فلش کارت کار کنيم(بازيهاي نابغه کوچولو)!! و .....بعدا" ...