پرنيانپرنيان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

پرنیان طلا

مهربون مامان

تو براي من بهتريني ماماني خيلي دوستت دارم عاشق اون لحظه اي هستم که بدو بدو مياي بغلم ميکني و به من ميگي عاشششقتم ماماني دوشت دالم(قربون محبتت بشم ماماني که اينقدر ماهي من هم هوارتا دوست دارم).. ...
8 دی 1392

تب شبانه پرنيان خانم

ماماني ديروز غروب خاله زهرا با عمو مهدي و محمد طاها اومدن خونمون که شما خيلي ذوق زده شدي و همش ميگفتي که طاها بياد شيطوني کنم خلاصه بعد از کلي بازي و شيطنت ،ساعت 10:30 شب به مامان گفتي لالا دارم و من بردم خوابوندمت بعد از يک ساعت بيدار شدي و احساس کردم که کمي تب داري خلاصه من تا ساعت 2:30 صبح تلاش کردم که بخوابي ولي بيقراري ميکردي.و  کم کم تبت بالاتر رفت و هذيون ميگفتي و نگاهت همش به سقف اتاق بود و مدام ميگفتي تام و جري اون بالايه،اونجا کرم راه ميره ...خلاصه ديدم حالت داره بدتر ميشه بابايي رو بيدار کردم و سريع برديمت دکتر و داروهات رو گرفتيم و ساعت 3:30 بود که به خونه اومديم و شما خدارو شکر بهتر شده بودي و ساعت 4 خوابيدي ولي من اون شب ا...
7 دی 1392

با هم کمک کنيم لباس بپوشم

ماماني عسلم جديدا توي لباس پوشيدن خيلي اذيت ميکني و همش ميخواي همه کارهات رو خودت انجام بدي و مدام ميگي بلدم تو بلد نيستي مثلا جوراب پوشيدن که به نسبت برات کار سختيه وقتي از دستشويي مياي شلوار پوشيدن که ممکنه حتي 5 دقيقه هم طول بکشه يه چيز جالب که اگه از لباس پوشيدن نااميد بشي مياي و ميگي با هم کمک کنيم بپوشيم... ...
30 آذر 1392

عسل خانم جمله ميگه

پرنيان مامان يه يک ماهي هست که جملات سه يا چهار کلمه اي رو  حتي دو يا سه جمله کنار هم رو به خوبي ادا ميکنه.. و من با کلي ذوق و شوق سراپا گوش ميشم تا ببينم چي ميگه و قربون صدقش ميرم براي مثال چند تا از جمله هاش رو اينجا مينويسم... سما خودم شبت بخولم خوب شم. اوجا جيش کلدم مامان جون دوا کلد. هوقت جيش دالم بلم دشویی. شب شده لالاکنم. خوشيد دل اومده بيدال شم ثبانه بخولم. شيطوني کلدم مامان جون اذيت کلدم. خونه طاها بلم شيطوني کنم. و خيلي جملات ديگه که بعدا در اين پست ميذارمشون.. ...
27 آذر 1392

باب اسفنجي از دستت ناراحته!!!!!!!

یکروز پرنيان خانم توي خونه در حاليکه باب اسفنجي دستش بود خودش رو خيس کرد.و ما بهش گفتيم که باب اسفنجي خيلي از دستت ناراحته و پشتش رو بهت ميکنه و باهات قهره و ميگه چرا پرنيان براي جيش کردن به دستشويي نرفت و از اونجاييکه خيلي به باب اسفنجي علاقه داره خيلي ناراحت شد و از اون موقع يک چند روزي هست که زمان جيش کردنش که ميشه ميگيم باب اسفنجي ميگه پرنيان موقع جيش کردنشه و اگه نره دستشويي ازش ناراحت ميشم و باب اسفنجي به دست سريع به سمت دستشويي ميدوه و بعد از اینکه جيش کرد نگاه به باب اسفنجيش ميکنه و ميگه ديدي جيش کلدم باب اسفنجي نالاحت نباش ديگه عشباني نشيا و منو باباش همونجا کلي از دستش ميخنديم!!!!... ...
26 آذر 1392

جيش ندالم

عسل مامان هروقت که  زمان جيش کردنشه و ميخوايم ببريمش براي جيش کردن ميره داخل دستشويي ميشينه رو لگن و سريع پا ميشه و ميگه جيش ندالم و زمانيکه ما اصرار ميکنيم که شايد داشته باشي ميگه ندالم ندالم ندالم..
26 آذر 1392