پرنيانپرنيان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

پرنیان طلا

داستان بيرون رفتن پرنيان خانم

وقتي بابايي ميخواد بره بيرون کار داره و قرار نيست شما باهاش بري ميگي من گناه دالم تولو خدا منم بيام و غش ميکنيم برات ماماني و لباس ميپوشونمت تا با بابا امير بري!!! يه دست کابشن و شلوار داري که براي یکسالگيته ولي امسال هم بعضي مواقع ميپوشيدي و از اونجاييکه يکبار برات توضيح دادم که اين لباس رو وقتي کوچکتر بودي و تازه بدنيا اومده بودي ميپوشيدي خيلي برات جالب بود و هر دفعه ميخواي بري بيرون ميري اون لباس رو مياري و با کلي ذوق و هيجان ميگي وقتي کوکولو بودم تازه بدنيا اومده بودم بعد لباس رو نشون ميدي و ميگي حالا اينو بپوش!!!!!!! دوست دارم اون موقع بخورمت جيگر طلاي من... ...
19 بهمن 1392

شيطنت پرنيان جون وقتي مامان خواب بود

سه شنبه بعد از ظهر اول  بهمن بود که از سر کار به خونه برگشتم ديدم پرنيان خانم بيداره و با مامان جونش در حال بازي کردنه اون روز اتفاقا خيلي خوابم مياومد و از اونجايي که پرنيان خانم هر روز بعد از ظهر عادت به خوابيدن داره شانس من اون روز کلي غر غر کرد که نخوابيم و از اتاق بريم بيرون و بازي کنيم خلاصه من هم مجبور شدم و اومدم روي مبل دراز کشيدم و پرنيان هم مشغول نقاشي کردن بود فکر کنم يه چرت ده دقيقه اي زدم که يهو بيدار شدم چشمتون روز بد نبينه!!!! و ديدم که کلي پودر ماشين لباسشويي روي ميز جلو مبل و روي فرش ريخته برق از چشمام پريد شوکه شدم يکدفعه همچين صحنه اي رو ديدم، پاشدم و شروع کردم به تمييز کردن و متوجه شدم که تقريبا همه پودرها رو خالي ک...
17 بهمن 1392

تولدت مبارک باباجون

سه شنبه اول بهمن تولد 55 سالگي بابا جون (بابا بزرگ) پرنيان طلا بود انشاا... همه پدر و مادرها زنده و سلامت باشن و سايشون مستدام باشه بر سر ما و بتونيم قدردان گوشه اي از زحماتشون باشيم دوست داريم باباجون...   ...
17 بهمن 1392

خوردنيها و تنقلات مورد علاقه

صبحانه  عاشق شکلات صبحانه با نون و چايي هستي پنير بيشتر کيبي با گردو و نون هم جدا دوست داري،عسل و مربا رو با قاشق خيلي کم ميخوري،کره دوست نداري،حلوا ارده هم نميخوري.تخم مرغ نيمرو خيلي دوست داري و اگه آب پز باشه فقط سفيده رو ميخوري!!!!!   ناهار و شام  کلا بد غذا نيستي ماماني اما بيشتر کباب تابه ، جيگر، رون مرغ ، گوشت، لوبيا پلو ،عدس پلو ، سبزي پلو ماهي، کتلت و کوکو ، ماکاروني ، لازانيا، ته ديگ سيب زميني و .... و جالبه اگه پلو خيلي با خورشت مخلوط بشه زياد دوست نداري یعني پلو سفيد رو خيلي دوست داري..ماست و دوغ هم که عاشقشي البته دلستر هم دوست داري که ما زياد نمي خريم بيشتر دوغ ميخوريم. تنقلات  عاشق پاست...
17 بهمن 1392

عسل خانم دیگه جی جی نمیخوله

٢٩ مهر بود که برای چکاب قد و وزن خانم طلا به مرکز رفتیم که خدا رو شکر همه چیز خیلی خوب بود فقط از من خواستن که شما رو از شیر بگیرم یا به قول پرنیان خانم (دیگه جی جی نخولم).راستش مامانی فعلا تصمیم اینکارو نداشتم چون میخواستم زمانی باشه که بیشتر پیشت باشم ولی میدونستم که زمانی هم نخواهم داشت برای اینکار چون شاغل هستم ..خلاصه اون روز تصمیم گرفتم شما رو از شیر بگیرم وقتی برگشتم خونه مقداری آبیمو روی جی جی مالیدم و بهت گفتم جی جی ترش شده،اخ شده،بو میده و شما هم وقتی یکم چشیدی و حرفهای من رو تکرار کردی خلاصه اینکه اون روز اصلا شیر نخوردی و من هم یکی دو روز خیلی از این بابت ناراحت بودم و دلم میخواست که دو باره بهت شیر بدم و چند روزی کمی بهونه گی...
17 بهمن 1392

خداحافظ پوشک

عسل مامان خلاصه بعد از چند ماهي تمرين تقريبا تونستي حدود 80% کنترل خودت رو بدست بگيري و زمان دستشويي رفتنت که ميشه خودت ميري پشت در دستشويي و شلوارت رو در مياري البته خيلي هم من و هم بابايي ومامان جون تلاش کرديم چون يه مدت بيخيال شده بودي و خودت رو خيس ميکردي و براي دستشويي رفتن مقاومت ميکردي و فقط ميگفتي ندالم ندالم....ولي حدود يک ماهي هست که با جايزه دادن بهت مثلا اسمارتيس يا لواشک خودت بدو بدو به سمت دستشويي ميري و اين موضوع باعث شده که متوجه زمان دستشويي رفتنت بشي عسلکم البته شبها هنوز پوشکت ميکنم و گذاشتم براي چند ماه آينده که خيلي هم اذيت نشي عزيز مامان...يه مرحله ديگه بزرگ شدي ماماني مبارکت باشه ...
17 بهمن 1392