پرنيانپرنيان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

پرنیان طلا

کيف پول پرنيان طلا

جمعه پيش بود که قرار شد شما بابابايي بريد بيرون يه چرخي بزنيد تا مامان ناهار رو روبراه کنه وقتي لباست رو پوشوندم دويدي و رفتي از تو کمدت کيف دستي کوچوچولوي صورتي رنگت رو برداشتي و رفتي پيش بابا و گفتي " تو کيفم پول بژار بلم بيرون اسمارتيش بخلم "بعدش هم منو بابايي کلي از دستت خنديديم و بابايي توي کيف دخمل طلا پول گذاشت و مثل يه خانم دست بابا رو گرفتي و بيرون رفتي فداي خانم بودنت مامان ...
24 بهمن 1392

آروم باش مامان دوست دارم

ديشب در حال بازي کردن با هم بوديم و من بهت گفتم عسل مامان خيلي خيلي دوست دارم و عاااااشششقتم ...و شما گفتي ولي من تو رو دوست ندارم مامان !!!!!من با چهره ناراحت وغمگين ازت پرسيدم چرا ماماني دوسم نداري توضيح بده برام تورو خدا دوسم داشته باش تو همين حين يکدفعه حرفمو قطع کردي و گفتي: آروم باش آروم باش ماماني دوست دارم ...
24 بهمن 1392

دیدن آمبولانس در خیابان

یه شب با همديگه سه تایی رفته بوديم بيرون تو از ماشين صدای آژير آمبولانس رو شنيدی و با تعجب در حاليگه چشات گرد شده بود گفتي: آمولانش،مليژ،دکتل،تب ،شبت خلاصه هر چيکلمه مربوط به يک آدم مريض ميشد رو ادا کردي که من و باباي کلي از دستت خنديديم و بهت کلي هم ماشالا گفتيم که خوب معني کلمات رو ميدوني و خوب هم به هم ربط ميدي آفرين عسلک باهوشم..       ...
24 بهمن 1392

هواي برفي

ماماني اين روزها هوا برفي و سرده و نميتونيم زياد با هم بيرون بريم ماماني مگر اينکه شب با ماشين با بابا امير بريم بيرون يه چرخي بزنيم جالبه وقتي بيرون هستيم و سردت باشه خودت ميگي بريم خونه هوا خيلي سرده و قبل از بيرون رفتن حتما ازم ميخواي که دستکشهاتو بپوشم گلم و برف بازي رو هم خيلي دوست داري.. ...
24 بهمن 1392

کارتونهاي مورد علاقه پرنيان خانم

عسل خانم ماماني تمام کارتونهاي شبکه پرشين تون رو به اسم ميدوني: مثل اسکوبي دو،ليو و استيچ،تاپ تون، باب اسفنجي رو با تمام شخصيتهاشون پاتريک ،اختاپوس،آقاي خرچنگ -تام و جري   حتي ميدوني جري موشه و تام گربه هه.پلنگ صورتي ، بره ناقلا.جالبه اگه جلو تلويزيون هم که نباشي و آهنگ کارتون هم پخش بشه سريع حدس ميزني که چه کارتونيه!!!       برنامه هاي شبکه هدهد رو هم مثل عمو حکمت،پوکويو ، هنجول و ... رو هم خوب ميشناسي ماماني... ...
24 بهمن 1392

اخمهاي پرنيان

ديشب جمعه 18 بهمن شبي رفتيم خونه بابا جون و خاله زهرا اينام اونجا بودن و شما با آقا طاها کلي شيطوني کردي و آتيش سوزونديد .آخر شب وقتي بهت گفتم مامان بيا لباس بپوشمت تا بريم خونه اخمهاي قشنگت رو نشون دادي و ابروهاتو گره زدي به هم و با اشاره انگشت شصتت به سمت پايين و با يک لحن محکم گفتي : هميييينجا مييييمونم درست مثل اين شکلک پايين ابعدش قيافه من هم بعد از گفتن اين حرف شما درست مثل اين شکلک شد..   ...
19 بهمن 1392

حدس زدن پرنيان طلا

ديشب در مورد يه موضوعي ازت پرسيدم  ماماني حدست چيه؟؟؟ سريع يه عطسه الکي کردي و خنديدي!!!!!منم کلي برات غش و ضعف کردم ،آخه کوچولوي مامان هنوز معني حدس زدن رو نميدوني و فکر کردي که ازت ميخوام عطسه کني...   ...
19 بهمن 1392

چرت بعد از ظهر پرنيان طلا روي مبل

ماماني يکروز بعد ازظهر بود که گير دادي گفتي توي اتاق نميخوابم ميخوام روي مبل بخوام من هم همونجا خوابوندمت بعد که بابايي اومد خونه بهم گفت لپ پرنيان قرمز شده احتمالا سرما خورده ،چون من هم اون موقع مريض بودم احتمالا از ماماني گرفتي،واقعا هم شب حالت بد و بدتر شد طوريکه ساعت 2 نيمه شب برديمت دکتر ولي خدا رو شکر سريع خوب شدي. ايشالا هميشه زنده و سرحال و سلامت باشي عسلکم ...
19 بهمن 1392